سلام به وبلاگ ◀مادران شهدا▶ خوش آمدید.
ایـن وبلاگ در نظر دارد با رویکردی فرهنگی قطرہ ای بسیار ناچیـز از ارزش مادران شهدا که سالها در انتظار فرزند خویش بوده اند را با استمــداد و استعانت از درگاہ الهی بیان نمایــد.
سلام به وبلاگ ◀مادران شهدا▶ خوش آمدید.
ایـن وبلاگ در نظر دارد با رویکردی فرهنگی قطرہ ای بسیار ناچیـز از ارزش مادران شهدا که سالها در انتظار فرزند خویش بوده اند را با استمــداد و استعانت از درگاہ الهی بیان نمایــد.
بسم الله الرحمن الرحیم
زندگی نامه عموی عزیزم شهید بهمن نادرپور و سخنانی از مادر ایشان
شهید بهمن نادر پور در سال 1343 در شهرستان شاهین دژ دیده به جهان گشود و تحصیلات خویش را تا مقطع سوم راهنمایی ادامه داد
شهید بهمن نادرپور در خانواده ای مذهبی و متدین تربیت یافته بود، اهمیت زیادی به نماز و مراسمات مذهبی می داد.
بقیه این زندگی نامه در ادامه مطلب
ما چه میفهمیم معنی انتظار را....
این عکس شهید(حبیب الله دانه گردی) و مادرش در سیزده بدر سال ۶۰ و بیرون پادگان غدیر اصفهان برداشته شده است،او اسفند ۶۴ و در والفجر۸شهید شد.
لینک : مشرق نیوز
دانلود مداحی زیبای مجتبی رمضانی (شبای جمعه که میشه)
برای دانلود مداحی روی عکس زیر کلیک کنید.
مادر
درد هایت بی سلاح
بودنت
امید و شادی
زندگی تو عطر بودنت
شام انتظار من
ای جانباز عشق
هق هق گریه هایت
صبر و قرارم را از من
ربود
ای ملکه مهر و محبت
قهرمان زندگی
مادر
تقدیم به تمامی مادران شهدا
۱.نه دلشان می آمد من را تنها بگذارند ،نه دلشان می آمد جبهه نروند .
این اواخر قبل از رفتنشان هر روز با هم یکی به دو می کردند.
شوهرم به پسرم می گفت :«از این به بعد ،تو مرد خونه ای .باید بمونی از مادرت مراقبت کنی .»
پسرم می گفت :«نه آقاجون .من که چهارده سالم بیش تر نیست.کاری ازم بر نمی آد.شما بمونید پیش مادر بهتره»
-اگه بچه ای ،پس می ری جبهه چه کار ؟بچه بازی که نیست.
- لااقل آب که می تونم به رزمنده ها بدم.
دیدم هیچ کدام کوتاه نمی آیند،گفتم «برید هر دو تاییتون برید»
برای مشاهده بقیه مطالب به ادامه مراجعه کنید.
مادر سلام! آمدهام بعد سالها
انگار انتظار تو را پیر کرده است
برای دیدن بقیه این شعر دل انگیز به ادامه مطلب مراجعه کنید.
چشم هایش روی دخترک بی حجاب مانده بود. زیر لب چیزی میگفت خوب که گوش کردم برای پسر شهیدش فاتحه میخواند بیایید حرمت این مادران عزیز را نگه داریم.
ما در گروه تفحص نیروی انسانی کار می کردیم . یک روز مادری آمد و گفت :
بقیه این پست زیبا را از دست ندهید.
وقتی بچه بودم خیلی کنجکاو بودم مخصوصا در مورد مرگ ، یادمه یه روز از مامان بزرگم پرسیدم:عزیزجون تو کی میمیری؟اونم جواب داد :
بقیه در ادامه مطلب
گل بانو سوری مادر۷۵ ساله شهید عزتالله کرمعلی در گفتوگو با خبرنگار تسنیم در نهاوند اظهار داشت:
برای مشاهده بقیه مطلب به ادامه مطلب مراجعه کنید.
راستی
آن پیرزن تنهایی که توی کوچه ما همیشه خدا از لای در خانه شان چشم به راه پسرش بود مرد.
برای دیدن بقیه این متن زیبابه ادامه مطلب مراجعه کنید.